پدرش شهید آرام کنار مزار فرزندش نشست، بغض سنگینی داشت هر چند که تلاش میکرد بر احساساتش غلبه کند اما در مواقعی تحمل نمیکرد و اشک از چشمانش جاری میشد.
آن زمان که خم شده بود تا قبر فرزندش را بوسه باران کند جمعیت اطراف نیز چشمانشان بارانی شد و برای دقایقی گریستند.
نامادریش هم خم شد تا بوسههایی به نیابت از مادر شهید کمال که قبل از شهادتش در اثر تصادف از دنیا رفته بود بزند. مادر کمال مسیحی بود و شهید در جایی گفته بود دوست داشتم مادرم مسلمان شود و با هم به قم بیاییم.