دو جوان عمو را به گوشه‌ای خلوت می‌کشانند و چیزهایی به او می‌گویند، رنگ چهرهٔ عمو از شنیدن حرف‌های جوان عوض می‌شود! عمو بعد از شنیدن حرف‌های جوان، سریع به طرف جمع ما می‌آید و می‌گوید: مهمان مهمی الآن به خانمان می‌آید. از تعجب چشمانم گرد می‌شود! کیست که به‌خاطرش عمو سرزنده شد؟ خدای من! باور کردنی نیست! این کسی که از در وارد شد و با تک تک ما سلام و احوال‌پرسی کرد، آقای خامنه‌ای است.