یکی ازهمرزمان شهید مصطفی عارفی تعریف می کرد ؛وقتی سوریه بودیم برای عملیات، گاهی که آتش بس بود وفرصتی پیش می آمد که مصطفی گوشیشو برداره📱،عکس ها وفیلم های، امیر علی وطاها فرزندانش روتماشا می کرد به من هم نشون می دادولبخند رو لباش می اومد☺️ ،می گفتم، چراتلفنی باهاشون صحبت نمی کنی؟ آخه چند بار متوجه شدم که بچه ها می خوان با پدرشون صحبت کنن اما مصطفی سریع گوشی رو قطع می کرد که صداشونو نشنوه😢،می گفت اگه صداشونو بشنوم می ترسم ته دلم خالی بشه😔 بعدش از وظیفه ای که رو دوشمه شونه خالی کنم باید یکی رو تو این راه انتخاب کنم،یاجنگ بااین حرامی ها👹 ،که سوء قصد به حرم حضرت زینب رو دارند ،ودیگه مردم مظلوم اینجا رو خصوصا بچه هارو قتل عام می کنن ، هدف ما از این جنگ اینه که اول از حرم محافظت کنیم نذاریم یه خشت از حرم کم بشه☝️،ودوم اینکه جنگ به طرف مرزهای خودمون نزدیک نشه ،واین بلا ی آسمونی سر مردم وزن وبچه های خودمون نیاد،...خدا بزرگه ان شاالله مأموریت تموم بشه برمی گردم می بینمشون