پنج نفری نشسته بودیم سر سفره
گفتم از ما پنج تا یکیمون خمس این راه میشه .... 🕊
میگن امام حسین علیه السلام و بقیه اهل بیت اون لحظه آخر میان ....
بیاین یه قراری بزاریم هرکس شهید شد و اهل بیت رو دید یک کاری کنه بقیه بفهمن که دیده...😉قرار بر این شد هرکس شهید شد لبخند بزنه ....😊
بعد از چند ساعت که رفتیم برا باز پس گیری و آوردن پیکر شهدا دیدم مصطفی به صورت رو زمین بود ...😔
همین که مصطفی رو برگردوندم دیدم خون تازه از مصطفی ریخت رو زمین😢 انگار همین الان شهید شده... و دیدم یک لبخند نازی رو صورت مصطفی ست ....❤️
اونجا یاد اون شوخی سر سفره افتادم ....😌
با اینکه خیلی پیکر جابه جا شد اما هنوز لبخند مصطفی بود.....😭
خدارو شکر تمام لباسای من متبرکبه خون شهید مصطفی شده بود.....🌹
هنوز لبخند اون صحنه که دیدمش جلو چشامه.... ❤️