سپس بار دیگر به جبهه اعزام شد و در سوسنگرد حضور یافت و در حالی كه بیش از هجده سال نداشت ، به شدت مجروح گردید و حدود یك سال دورة نقاهتش طول كشید . در همین هنگام در 4 خرداد 1362 ، برادرش - مهدی حامد پیشقدم - در كردستان به شهادت رسید . مصطفی پس از بهبودی با لشكر 31 عاشورا به جبهه اعزام شد . ابتدا فرماندهی گروهان 1 و پس از مدتی فرماندهی گردان امام حسین (ع) را بر عهده گرفت . در عملیات والفجر 8 و كربلای 4 ، گردان امام حسین (ع) با فرماندهی مصطفی ، مأموریت شكستن خط دفاعی عراق را به عهده داشت و این مأموریت را به بهترین نحو انجام داد . بلافاصله مأموریت دیگری به این گردان محول گردید و پس از انجام آن ، با وجود این كه از نیروهای گردان فقط یك گروهان باقی مانده بود ، مأموریتی را قبول كرد و به انجام رساند . او نه تنها در حفظ اموال بسیار سختگیر بود ، حتی اجازه نمی داد خرده نانها نیز هدر رود . نسبت به سلاح هایی كه از دشمن به غنیمت گرفته می شد در سخت ترین شرایط حفاظت و حراست می كرد. كسانی كه با مصطفی پیشقدم بودند ، می گویند,او از عملیات والفجر 8 به بعد روحیه اش تغییر كرده بود . نقل می كنند كه از آن پس مصطفی ناراحت بود و می گفت : « لیاقت شهادت نداشتم . » پس شروع به خودسازی و عبادت بیشتر كرد . وقفه یك ساله ای كه بین عملیات والفجر 8 و كربلای 5 پدید آمد سبب شد تمام تلاش خود را صرف خودسازی نماید طوری كه تغییر روحیه او در عملیات كربلای 5 كاملاً مشهود بود