سيزده ساله بود كه براي رفتن به جبهه پافشاري كرد. به او گفتند: حالا زود است؛ فعلاًدرس بخوان. گفت: امام فرمودهاند هركس توانايي رفتن به جبهه را دارد، بايد برود.
پدر به او گفت: بهتر است درس و حوزه را ادامه دهي و احاديث محمد وآل محمد را بيشتر بخواني. گفت: جبهه دانشگاه عملي احاديث محمدوآل محمد(ص) است.
وقتي در جلسات، موقعيت را تشريح ميكرد، به قدري دقيق و سنجيده سخن ميگفت كه فرمانده لشكر(حاج قاسم سليماني) با قطع و يقين روي گزارش او كار را انجام ميداد.
اروند هميشه وحشي و پرتلاطم بود. بطوري كه اگر يك تيرآهن را با طناب روي آب ميانداختي جزر و مد آب، آنرا از مسير خود منحرف ميكرد. آقا حسن، اروند را تسليم ارادهي خود كرد و با ايمان و صلابت، 30 بار از اروند عبور كرد و به شناسايي خطوط دشمن رفت.
شب عمليات والفجر 8 كه با رمز يا زهرا(س) شروع شد. بچهها به آب ميزنند. طوفاني سهمگين آب را فرا ميگيرد و بچهها را بالا و پايين ميبرد. بچهها با صداي بلند يا زهرا(س) ميگويند. بيم آن ميرود با سر و صداي بچهها عمليات لو برود. حسن مانند شير ميغرد، شنا ميكند و به طرف ساحل دشمن ميرود و اولين كسي است كه به ساحل دشمن ميرسد و فرياد ميزند: حضرت زهرا(س) را ديديد كه چگونه بچههاي اسلام و قرآن را از امواج سهمگين نجات داد .