مدت اولین ماموریت به 43 روز رسید و ایشان به سلامت برگشتند. اما زمانی که این بزرگوار برای بار دوم تصمیم به رفتن گرفت بنده راضی نبودم دلشوره عجیبی داشتم، به او گفتم شما که ادای دین خود را یک بار انجام دادهاید من راضی نیستم . آن شب با هم خیلی در این رابطه صحبت کردیم و شهید گفت هر چه شما بگویید چون راضی نیستی من هم دیگه در این رابطه صحبت نمیکنم. همان شب خواب دیدم که حرم حضرت زینب (س) از همه طرف در حال خراب شدن است و بنده هم در آن حالت گریه و ناله میکنم، در همین حال حضرت زینب (س) آمدند و گفتند اگر میخواهید که حرم ما اهل بیت سرپا بماند در این راه باید خون و جان بدهید که در این لحظه از خواب بیدار شدم و شهید هم بیدار شد و من در همان لحظه خوابم را تعریف کردم و گفتم که من مخالفتی با رفتن شما به سوریه ندارم.