اول خرداد ۱۳۶۱ در منطقه شلمچه نزدیک خرمشهر پشت خاکریز نشسته بودیم و منتظر تا از میدان مین رد شویم. نوجوانی را دیدم که هراسان به دنبال سنکری برای پناه گرفتن می گشت. با تمسخر بهش گفتم: چیه ترسیدی؟ در. عقبه که بودیم در قنوت نماز گریه می کردی و اللهم ارزقنی توفیق شهادت فی سبیلک می گفتی، حالا اینحا از ترس داری دنبال سوراخ موش میگردی که قایم شوی؟! جوانک ارام و خونسرد جلو امد انگشتش را جلوی صورت گرفت و زیر انهمه اتش و انفجار گفت: هیسسسسسس حفظ جون در اسلام واجبه، اگر الکی تیر و ترکش بخوری که شهید نیستی! رنگم پرید. تنم لرزید.عحب نکته مهمی گفت. سریع رفتم و‌جانپناهی . برای خودم پیدا کردم تا الکی شهید نشوم! دقایقی بعد وقتی گفتند چندنفر باید به عنوان پیشمرگ‌در میدان مین غلت بزنند تا راه را برای بقیه باز کنند، همان جوانک از جا پرید، یا حسین ع گفت و به قلب میدان مین زد. بدن نحیفش روی مین افتاد و منفجر شد! در این ماه محرم، با توجه به تاکیدات امام و ولی خویش،. مراقب باشیم حداقل مثل ان نوجوان به اوامر ولی خویش عامل باشیم نه پیرو هوس و سلیقه و خواست نفسانی خود! حمید داودابادی ۱۹ مرداد ۱۳۹۹