راوی گوید: انس بن حارث به کربلا آمد و در رکاب امام حسین (علیه السلام)کشته شد. (ابن حبان، 1393: ج 4, ص 49)[2] وی که در کوفه زندگی می کرد، (ابن اثیر، بی تا: ج 1، ص 123) به گفتة برخی در مکه، (القریشی، 1413: ج 3، ص 154) و به گفتة برخی دیگر شبانه در کربلا به امام (علیه السلام) پیوست. (حائری شیرازی، 1345: ص 209؛ مامقانی، 1423: ج 1، ص 154) ولی طبق گفتة بلاذَری انس از کوفه بیرون آمد؛ و پس از مشاهدة گفت و گوی امام با عبیدالله بن حرّ جُعفی در قصر بنی مقاتل، خدمت آن حضرت رسید و با ادای سوگند اظهار داشت که هدف وی از خروج از کوفه آن بوده است که همانند عبیدالله بن حرّ به نفع هیچ کدام (امام و یا دشمنان) وارد جنگ نشود؛ و در ادامه افزود: «[ولی] خداوند یاری کردن تو را در قلب من افکند و به من جرأت بخشید تا در این راه با تو همگام باشم.» امام حسین (علیه السلام) به وی نوید هدایت و امنیت داد و او را با خود همراه ساخت. (بلاذری، 1977: ج 3، ص 175) انس در کربلا مأموریت یافت تا پیام امام حسین (علیه السلام) را به عمرسعد برساند و به او اندرز دهد، شاید به خود آید، هنگام رسیدن نزد عمرسعد سلام نکرد؛ و او پرسید چرا سلام نکردی؟ آیا ما را کافر و منکر خدا پنداشته ای؟! گفت چگونه منکر خدا و پیامبر نیستی و حال آن که برای ریختن خون فرزند پیامبر دامن همت به کمر بسته ای! عمرسعد لختی سر به زیر افکند و آن گاه گفت: به خدا سوگند می دانم که کشنده این گروه در دوزخ است ولی فرمان عبیدالله باید اطاعت شود. (محلاتی، 1390: ج 1، ص 3