ابومخنف درباره نبرد او مینویسد: «نافع بن هلال تیرانداز ماهری بود و با تیرهای خود، دوازده نفر از سپاه دشمن را به هلاکت رساند و جمع زیادی را مجروح کرد». وقتیکه تیرهای او تمام شد، دست به شمشیر برد و به مصاف دشمن رفت و با رشادت جنگید. در نبرد تنبهتن چند نفر از نیروهای عمر سعد را به خاک انداخت و در میان جنگ، عمرو بن حجاج زبیدی که چند شب قبل کنار شریعه فرات هم نبرد نافع را دیده بود فریاد زد: «آیا میدانید با چه کسانی میجنگید؟ مبادا کسی از شما به تنهایی به مصاف اصحاب حسین برود».
پس از مدتی گروهی از لشکریان به همراه شمر بن ذی الجوشن، نافع را سنگباران و نیزه باران کردند که نافع مجروح شد و بازوانش شکست. سپس او را به اسارت گرفتند و نزد عمر سعد بردند.
عمر سعد با دیدن او گفت: «وای بر تو ای نافع، چرا با خود چنین کردی؟».
نافع درحالیکه خون از محاسن مبارکش جاری بود گفت: «پروردگارم از نیت من آگاه است».
به او گفتند: «مگر نمیبینی با خود چه کردهای؟».
نافع با شجاعت تمام در پاسخ به آنان گفت: «دوازده نفر از شما را کشته و شماری را مجروح کردهام و خود را برای کارم سرزنش نمیکنم و اگر بازوانم سالم بود، نمیتوانستید منرا اسیر کنید».
عمر سعد که از شجاعت نافع درمانده شده بود به شمر دستور داد تا سر از بدنش جدا کنند. همین که شمر خواست سر او را جدا کند. نافع گفت: «به خدا سوگند اگر مسلمان بودی برایت دشوار بود که خدا را در حالی ملاقات کنی که خون ما بر گردنت باشد، خدا را سپاس میگویم که پایان کار و قتل ما را به دست بدترین آفریدگان خود سپرد»