بعد از اصرار فراوان، امام به او اجازه داد و جون به میدان رهسپار شد و این‌چنین شروع به رجزخوانی نمود: «کیْفَ‏ یَرَى الْفُجَّارُ ضَرْبَ الْأَسْوَدِ بِالْمَشْرَفِیِّ الْقَاطِعِ الْمُهَنَّدِ بِالسَّیْفِ صَلْتاً عَنْ بَنِی مُحَمَّدٍ أَذُبُّ عَنْهُمْ بِاللِّسَانِ وَ الْیَد أَرجو بِذلِک الفَوزِ عِندَ المَوردِ مِن الإلهِ الأحَدِ المُوَحَّدِ إذ لا شَفیعَ عندَه کَأحمَدِ»؛ یعنى، این مردم تبه‌کار! ضربت غلام سیاه را چگونه مى‏بینند؟ که شمشیر بُرنده مشرفى و هندى را بکار مى‏برد. با شمشیرى برنده براى فرزندان محمّد (ص) مى‏جنگم و با زبان و دست از ایشان دفاع می‌نمایم. امیدوارم این عمل در روز ورود به محشر از طرف خداى یگانه باعث رستگارى من شود. زیرا شفیعى نظیر احمد (ص) نزد خدا نیست.