زندگی شان با شهید و شهادت رقم خورده است، وقتی از آشنایی‌شان می‌گوید لبخندی شیرین برلبانش نقش می‌بندد خاطرات شیرین جلوی چشمانش قطار می‌شود: «خاله آقا نوید دوست قدیمی مادرم بود و بعد از 15 سال عید غدیر سال 1395 مادرم را می‌بیند و همین خاله واسطه دنیوی آشنایی من و آقا نوید می‌شود. اما واسطه دیگر آشنایی ما شهید رسول خلیلی بود. هردوی ما به شهید خلیلی ارادت مخصوص داشتیم. عید غدیر آن سال برحسب اتفاق هردوی ما برسر مزار این شهید بودیم- البته همدیگر را ندیدیم- اما آن روز آقا نوید ضمن صحبت با پدر شهید خلیلی ایشان از کرامت شهید در ازدواج جوان‌ها می‌گوید؛ آقا نوید هم همانجا از آقا رسول می‌خواهد که کمک کند برایش یک دختر خوب پیدا شود! همان روز خاله آقا نوید و مادرم همدیگر را پیدا می‌کنند و 2 روز بعد برای خواستگاری به منزل ما می‌آیند. عکس شهید خلیلی در اتاقم بود وقتی آقا نوید وارد اتاق شدند برایشان خیلی جالب بود و این را نشانه خوبی تلقی کردند که واسطه آشنایی ما این شهید است.»