فرزند شهید جبار عراقی میگوید:
شهید یکی از فرماندهان تیپ استان حماء بود. او در تاریخ ۳ آبان سال ۹۴ در استان حماء به شهادت رسید. نزدیک ساعت ۱۲:۳۰ به آنها حمله میشود و پدرم به همراه دو نیروی ایرانی و حدود ۴۰۰ نیروی سوری بودند که بعد از آن حمله تمام نیروهای سوری فرار میکنند. همرزم پدرم همان ساعت ۱۲:۳۰ زخمی میشود و تا ساعت ۶ صبح بیهوش بود. وقتی به هوش میآید متوجه میشود که پدرم در تمام این مدت به تنهایی جنگیده است. همرزم پدرم تعریف میکند که پدر، او را کول میکند تا از معرکه نجات دهد؛ در همین حین پدر را هم میزنند. پدرم در میان همرزمانش به نام ابوعارف شناخته شده بود.
همرزمان پدرم از مدیریت او هم تعریف کردند. پدر هیچ وقت غذایش را تنهایی نمیخورد. وقت ناهار یا حتی صبحانه که میشد پشت بلندگو پیج میکرد تا همه در مقر جمع شوند و دسته جمعی با هم صبحانه یا ناهار بخورند. پدرم شب آخر قبل از شهادتش از دوستش میخواهد که برایش آب گرم تهیه کند تا غسل شهادت کند. همرزمان پدرم به او خندیدند و گفتند شما شهید نمیشوید. پدر جواب میدهد که من شهید میشوم و جایی هم شهید میشوم که شما نمیتوانید من را برگردانید، همان طور شد که گفته بود بعد از شهادت پدرم تا ۲۰ روز نتوانسته بودند پیکر او را برگردانند.
فرزند سردار شهید عراقی ادامه میدهد: پدرم سه مرحله به سوریه رفت. سال ۹۳ دو بار به سوریه اعزام شد و بار آخری که رفت تقریباً شهریور سال ۹۴ بود که حدود ۷۰ روز در سوریه ماند و بعد به شهادت رسید. به پدر گفته بودند که جایگزین شما آمده است؛ شما اگر بخواهید میتوانید برگردید؛ اما پدر قبول نکرد و گفت که تا جایگزین تمام نیروهای من نیاید من برنمیگردم. من این نیروها را با خودم آوردم با خودم هم برمیگردانم.