عمو در خواب مصطفی را می بیند که جلوی حرم حضرت زینب(س) سنگر زده و دارد از آن دفاع میکند. همسرم یک پرچم مزین به نام حضرت زینب(س) داشت که همیشه در پیاده روی اربعین همراه خود میبرد و هنگامی هم که به شهادت رسیدند همراه با پیکر مطهر ایشان به خاک سپرده شد.
از روزهای بستری بودن شهید علی دادی در بیمارستان و شرایط خودش سئوال کردم. در پاسخ گفت: نبودن آقا مصطفی در روزهایی که بیشتر از هر زمانی نیازمند به حضورش بودم خیلی سخت بود اما آرمانها و اهدافی که بر سر آنها ایستاده بود به همان میزان برایم ارزشمند بود. همسرم حاصل تربیت دینی، ارزشی و انقلابی مادری است که خود در این عرصه پیشگام است. میدانم که به آرزوی دیرینه و قلبی خودش رسیده است این مسئله قدری قلبم را آرام میکند اما رسالت سنگینی برای بزرگ کردن فرزندی دارم که از او به یادگار مانده است.
وی همسرش را فردی شجاع، مثبت اندیش، منظم، امیدوار به زندگی و پایبند به آرمانهای انقلاب معرفی کرد و ادامه داد: از ساعت ۱۱ آن شب دلشوره عجیبی داشتم با خواهر آقامصطفی تماس گرفتم تا خبری از بیمارستان بگیرم و مادر گفت: حال مصطفی خوب است. اما دلم آرام نمیگرفت نماز شب را خوانده و تا نماز صبح به راز و نیاز مشغول بودم که به یکباره خوابم برد. در رویا دیدم حال آقا مصطفی خوب شده و دارند از بخش مراقبتهای ویژه منتقلش میکنند. احساس کردم جوانتر شده است محو تماشای همسرم شده بودم که با صدای آیفون بیدار شدم و مادر خبر شهید شدنش را به من داد.