: «25 سال بود در روز عاشورا، آش شله‌قلمکار می‌پختیم و توزیع می‌کردیم. نمی‌دانید چه شوق و ذوقی داشت برای ادای این نذر. همه کارهایش را خودش می‌کرد. بعد هم پای دیگ نذری، زیارت عاشورا می‌خواند، سینه می‌زد و گریه می‌کرد. شله روز عاشورا درواقع نذر مشترک مادر و امیرحسین بود. مادر برای قبولی کنکور او نذر کرده ‌بود اما از نذر خودش هیچ‌وقت سردرنیاوردم. هر وقت می‌پرسیدم، می‌گفت: "یک چیزیه میان من و آقا امام حسین (ع). نمی‌تونم بهت بگم." نمی‌دانید چه حساسیتی داشت برای تهیه حبوبات و گوشت باکیفیت برای شله عاشورا... قبل از تاسوعا که گوشت می‌خرید، تازه کارش شروع می‌شد؛ خب ما جایی برای نگهداری آن 80، 90 کیلو گوشت نداشتیم. امیرحسین می‌رفت درِ خانه اقوام و دوستان، رو می‌انداخت و خواهش می‌کرد بسته‌های گوشت را در فریزرشان نگه‌دارند تا شب عاشورا. شله مشهدی، از آن نذری‌های پرزحمت است که مثل حلیم، شب تا صبح باید پای دیگش بیدار بمانی. و این مسؤولیت را امیرحسین و همسر من به عهده می‌گرفتند. صبح روز عاشورا موقع نماز صبح، ما با صدای اذان امیرحسین که تا آن موقع پای دیگ بود، بیدار می‌شدیم. می‌گفت: "آهای... بلندشید تا نمازتون قضا نشده..."».