پرهیز داشت از این که از پدر شهیدش آبرو و اعتباری برای خودش بخرد. فقط گاهی وقت ها از این موضوع صحبت می‌کرد. آن هم از دلتنگی‌ها و غم یتیم بزرگ شدن خودش نمی‌گفت. این طور وقت‌ها بیش از همه از زحمت ها و مرارت های مادر بزرگوارش یاد می‌کرد. خیلی به مادرش علاقه داشت. می‌گفت با سختی و زحمت او و فرزندان دیگرش را بزرگ کرده است و بعد از این دیگر حرفی نمی‌زد و از جزییات این سختی ها برای مان نمی‌گفت. اهل ساری بودند و در این شهر رشد کرده بود. بعد از قبولی در رشته پزشکی با همسرش که او نیز پرستاری قابل و مانند خودش فرزند شهید بود آشنا شد. نتیجه ازدواج شان دو فرزند بود که حالا غم این که آن ها هم باید مثل این دو انسان بزرگ با درد یتیمی بزرگ شوند بدجوری دلتنگ‌مان می‌کند.»