اوایل کرونا بود که پدرم شهید شد و مادرم را از دست دادیم، آن زمان همه از پیکر اموات کرونایی می ترسیدند و فرار می کردند. هیچ کس حاضر نبود دست به پیکرها بزند،هیچ کس حاضر نبود پیکر پدر و مادرم را خاک کند. من خودم لباس تنم کردم، پدرم و مادرم را با دستان خودم در خاک گذاشتم، برایشان تلقین خواندم. من تکه تکه های قلبم را خاک کردم اما، اناالله و انا الیه راجعون. خدا را شاکرم که پدرم به آنچه لیاقتش را داشت رسید و شهید شد.»