همسر شهید:  حجت‌الاسلام شهیدکامیاب، ساده زندگی می‌کرد، اما عمیق فکر می‌کرد. برای غذا همیشه توصیه می‌کرد که یک نوع غذا بپزم. همیشه به من می‌گفت: «من حاضرم شما یک نوع غذا سر سفره بگذاری و بقیه وقت خود را صرف مطالعه کتاب کنی». اگر احیانا دو نوع غذا بر سر سفره بود، از غذای دوم نمی‌خوردند و می‌گفتند یکی کافی است. وقتی مهمان داشتیم و بچه‌ها نمی‌گذاشتند به کار‌ها برسم، همیشه با روی خوش می‌آمدند و به من کمک می‌کردند و بچه‌های کوچک را نگه می‌داشتند و همیشه حامی من بودند. در آخرین دیدارم وقتی آقای کامیاب دعای شب۲۷ ماه مبارک رمضان را خواند، دیدم کتاب‌های دیگری را از کتابخانه برداشت و ساعتی مطالعه کرد. وقتی از او پرسیدم چرا شما یک ساعت درباره یک آیه می‌خوانید و فکر می‌کنید، جواب داد: «انسان باید همه نکته‌ها را درباره یک آیه بداند. انسان باید مطالعه کند، بخواند و مطلب را تحلیل کند تا بتواند آن را برای دیگران نیز بشکافد و روشن کند.» درست است که تحمل این فقدان سخت است، اما راه شهیدان راهی است که خدا به بهترین‌هایش، نشان می‌دهد. در همه مراحل زندگی‌ام حضور شهیدکامیاب را درکنار خود و فرزندانم احساس می‌کنم و همین به من آرامش می‌دهد