به خانواده ‏اش توصيه مى‏ كرد: «حجابتان را رعايت كنيد. با حجاب انقلاب را حفظ كنيد. نماز را سر وقت بخوانيد. طرفدار امام باشيد. قرآن بخوانيد. درستان را ادامه دهيد. امام را فراموش نكنيد، چون همه چيز اين انقلاب به امام بستگى دارد. در مقابل مشكلات صبور باشيد. راه امام و شهدا را ادامه دهيد. براى دين خدا خدمت كنيد. در زمان جنگ نمايشگاهى از مناطق جنگى درست كرد و به نمايش عموم گذاشت. آرزوى شهادت داشت. وقتى كه به مرخّصى مى ‏آمد و خانواده ‏اش خوشحال مى‏شدند، مى‏ گفت: «چه فايده ‏اى دارد اگر شهيد نشوم.» او لياقت شهادت را داشت. پدر شهيد مى ‏گويد: «هر كدام از فرزندانم كه شهيد مى‏ شدند قبل از شهادتشان خواب مى‏ ديدم كه امام به منزل ما آمدند و غذا مى‏ خورند. كه بعد يكى از فرزندانم شهيد مى‏ شدند.» همچنين مى ‏گويد: «ما جمعه‏ ها به مهديّه مى‏رفتيم. در آن جا كيف‏ هاى شهدا را مى ‏آوردند. كيفى شبيه كيف پسرم – على ‏اكبر - بود. بسيار گريه كردم. خداوند صبرى به ما داد كه تحمّلمان زياد شد. وقتى پسر كوچكم - هادى - در 12 بهمن ماه سال 1360 شهيد شد، على‏اكبر به من گفت: مادر، گريه نكنيد و صبور باشيد. وقتى كه على ‏اكبر شهيد شد، همسايه ‏ها مى ‏گفتند: صداى الله اكبر او نشانه ‏ى شهادتش بود