فرازی از نامه شهید به خانواده اش👇👇 پدر گرامی از رسیدن نامه‌ پر محبت و گرم و تعلیم دهنده‌تان خیلی مسرور شدم البته مسائلی را که در نامه‌تان نوشته بودید در مورد رزمندگان حقیقی اسلام صدق می‌کند نه من انسان برای جندالله شدن خیلی باید زحمت بکشید هر کسی مثل من را نمی‌توان مصداق آیه‌ای که ذکر کرده بودید در اول نامه حساب کرد ولی امید داریم که به آن مقام برسیم چند روزی روی نوشته‌هاتان فکر می‌کردم خواسته بودید از حال و هوای جبهه بنویسم حال و هوایش آن گونه است که من حدود یک هفته است ناامید شده بودم از اینکه کارم درست بشود آمدن خود به تهران را ساعت به ساعت عقب می‌انداختم تا بیشتر در هوای جبهه در میان شهدای آینده نفس بکشم وقتی شب در دعای دسته جمعی می‌نشینی و گریه‌ها و ندبه‌ها را می‌بینی و سینه‌زنی‌های عاشقانه و خالصانه را می‌نگری نمی‌توانی خود را راضی کنی که از این مسائل جدا شوی بطور مثال دیشب وقتی بیرون چادر دراز کشیده بودم از گردان همسایه‌ی ما که چند صد متر با ما فاصله دارد صدای سینه‌زنی و اشک ریختن و التماس کردن می‌آمد که تا ساعت 12 نخوابیدم آنچنان زاری می‌کنند بدرگاه قادر متعال که دل سنگ گون ما آب می‌شود. چند شب پیش در یکی از گردان‌ها (حمزه سیدالشهدا) بعد از سینه‌زنی چند نفر یک نمونه خواب دیده بودند که همه مثل هم بود که یکی به آن‌ها گفته بود قرآن را باز کنید که وقتی این بچه‌ها قرآن را باز کرده بودند همه آیه‌هایی را دیده بودند که نوید فتح می‌داد و من امیدوارم این حمله با پیروزی شروع شود و با پیروزی ادامه یابد. در جبهه بعد از عملیات مقدماتی والفجر و اکنون شعار رزمندگان این است یا زیارت یا شهادت یعنی این عملیات عقب نشینی ندارد امیدوارم خداوند یار و یاور رزمندگان در هنگام حمله باشد. و اما مامان با اینکه می‌دانم خیلی نگرانی ولی با این همه ماندم امیدوارم با یاد کردن خدا قلب خود را مطمئن گردانی سلمی چطوره دلم می‌خواست ببینمش امیدوارم سالم باشد از روزی که اینجا آمدم تا امروز خوردم و خوابیدم و برای درست شدن کارم دویدم، احوالم خیلی خیلی خوب است و امیدوارم که شما هم خیلی خوب باشی دل شور زدن را کنار بگذار و فقط دعا کن که پیروزی‌های ما به دعاهای مردم است.