فرزند شهید می گوید : 👇 👇 ایشان در منطقه فرمانده ضد زره بود. در عمليات نبل و ‌الزهرا بعد از استقرار نيروها پدر پيشروي مي‌كند و قناسه زن تكفيري در فاصله  600، 700 متري بازوي پدر را نشانه مي‌گيرد. شدت اصابت تير به قدري زياد بود كه تير از بازو خارج مي‌شود و به پهلوي ايشان اصابت مي‌كند و به علت خونريزي شديد، با پهلوي شكسته و خوني شهيد مي‌شود. پدر من در آزادسازي نبل و الزهرا شهيد شد. اين شهر‌ چهار سال در محاصره تروريست‌هاي تكفيري بود. شرايط خيلي دشواري براي مردم مسلمان اين دو شهر به وجود آمده بود. همه اينها پدر و همرزمان را ناراحت مي‌كرد. پدر مي‌گفت اگر قرار است ان‌شاءالله شهيد شوم دوست دارم در آزادسازي نبل و الزهرا باشد. پدر به آرزويش رسيد. وقتي همكاران پدر همراه خانم‌هايشان به ديدار مادر آمدند تا خبر شهادت را بدهند، مادر مي‌دانست كه پدر شهيد شده است و مي‌دانست همه حاشيه رفتن‌هاي آنها براي چيست. وقتي ايشان خبر آزادسازي نبل و الزهرا را شنيد و بعد از آزادسازي خبري از پدر نشد، متوجه شهادت ايشان شد. مادر به همكاران پدر گفت مي‌دانم كه چه اتفاقي براي همسرم افتاده است. همسرم آرزو داشت در آزادسازي نبل‌‌ و الزهرا شهيد شود.