اللهم ارني الطلعة الرشیده.... حال و روزم را بیا آقا ببین بهتر نشد این گدای بی‌وفا هم واقعاً نوکر نشد درد و غم‌هایم زیاد و این دلم آلوده است معصیت عادت شد و از من جدا آخر نشد از فراقت گریه و ناله نکردم یک شبی دل ندادم به تو و این فاصله کمتر نشد توبه‌ها کردم ولی توبه شکستم بعد از آن این چنین بودم که درد من دوا دیگر نشد با چه رویی حاجتم را بر زبان جاری کنم من که دیدم غربتت اما دلم مضطر نشد خوب کن بدحالی‌ام، روبرنگردان از گدا غیر تو اصلاً برای من کسی یاور نشد این روزها تو بیا کرب‌وبلایی کن مرا آرزویی بهتر از شش‌گوشه‌ی دلبر نشد عمه‌ات دیده میان قتلگه بر سر پیکر چه شد بعد از آن دق کرد و بهتر حال آن خواهر نشد. (دعا بفرمایید)