چندی از عملیات خیبر نگذشته بود که در 17 اردیبهشت سال 1363 در جزیرة مجنون از ناحیة سینه مجروح گردید در هنگام اصابت ترکش نیز لبخند از لبانش دور نمیشد و در طول مجروحیتش مدتی در بیمارستان امام خمینی تهران بود و در طول مدت بستری لحظه ای از اوضاع و احوال مجروحین دیگر غافل نمیشد بطوری که همة مجروحین مجذوب حسن رفتار او شده بودند تا اینکه از بیمارستان مرخص شد و بعد از دیدار خانواده باز راهی جبهه شد، صادق آرام و قرار نداشت او عاشق و شیفتةشهادت در راه خدا بود و برای بدست آوردن آن به هر راهی میزد اما خواست خدا از همه چیز بالاتر بود.
این ایام اوج فعالیتهای او بود صادق در حین اینکه به دلائلی از مسئولیت ستاد کنار رفته بود ولی باز عملاً کارهای ستاد را انجام میداد و در حین انجام این کارها برای راه اندازی، دوبه ها (بارج ها) نیز سر از پا نمی شناخت
در حالی که تا نزدیک سر در لجن فرو میرفت لجن و گل و لای را از داخل دوبه ها خالی می نمود تا هر چه زودتر راه اندازی شده و در پل سازی و غیره مورد استفاده قرار گیرد و در همین ایام مأموریت مستقیمی را از برادر سرهنگ صیاد شیرازی دریافت نمود تا برای تهیه بارج (دوبه) اقدام نماید.
او برای راه انداختن کارهای مربوط به جنگ در حقیقت از جان مایه میگذاشت و سنگین ترین کارهای جبهه را بدوش میکشید و در حقیقت شانه اش را زیر بار جنگ میبرد و بار جنگ را بلند میکرد. صادق آنچنان جنگ برایش مسئله بود که در طول این مدت 4 سال و 40 روز در خانواده اش نبود و هرگاه نیز به خانه میامد از کارهایش تعریف نمی نمود و در نهایت میگفت که من یک جاروکش هستم!
صادق در جبهه با خلوص و صداقتش افراد زیر دست خود را تسخیر می نمود. او در حین انجام مسئولیتهای ستاد و روابط عمومی مانند یک فرد عادی پشت لودر و بولدوزر می نشست و خاکریز میزد، وارد دوبه میشد و لجن و گل و لای آنرا خالی می نمود، با افراد تحت فرمانش میگفت و میخندید و هیچگاه خود را از آنها جدا نمی دانست و چون خودش در انجام دادن کارها پیشتاز بود از اینرو افراد تحت نظرش بشدت جذبش میشدند چون میدیدند کسی سرپرستشان است که ذره ای استکبار و خودباختگی در او موجود نیست و از اینرو نیروها نیامده جذب او میشدند و مثل پروانه گرد شمع وجود او می چرخیدند و بسیاری از پشت تلفن عاشق او شده بودند
در عملیات بدر صادق در حین انجام کارهای ستاد، روابط عمومی و کارهای دیگر مسئول احداث پت های هلی کوپتر و اورژانس های مادر از طرف جناح راست و هوردر داخل جزیره مجنون بود در این عملیات بود که یکی از همسنگرانش بنام حاج احمد پورمیدانی را از دست داد او دیوانه وار میخواست از آبهای هور بگذرد و بدنبال حاج احمد برود که دوستانش مانع او گردیدند. شهادت حاجی احمد تأثیر عمیقی بر روی، او گذاشت و آتش وجود او را شعله ورتر ساخت.
صادق دارای خصلت عجیبی بود در حین اینکه صبر و مقاومت او تا حدی بود که دوستانش در موقع نا امیدی به او مراجعه میکردند اما بی تاب و عاشق بود و در فراق دوستانش سیلاب اشک از چشمانش سرازیر میشد. صادق در این اواخر یک عارف بتمام معنی شده بود و ورد زبانش شعر حافظ بود و کلام آیت ا... دستغیب و سایر شخصیت های عرفانی. بعد از عملیات بدر چون نیاز زیادی برای پل های خیبری حس میشد از اینرو صادق در میان ناباوری دوستانش مسئولیت آموزش نصب پلهای خیبری بر روی رودخانه های جریان دار را قبول نمود. در مدت کوتاهی مقر آموزشی پلهای خیبری را راه اندازی نمود و نیروهای زیادی را برای مواقع احتیاج آموزش داد. صادق در حین انجام این کار به کارهای مهم دیگری نیز همت می گماشت و آن نصب دکلهای دیده بانی در خشکی و در هور بود که اعجاب همگان را بر می انگیخت بدون وجود صادق نصب دکلها در هور مشکل بود و یا غیر ممکن.
خلاصه یادگار و یادبود صادق این دکلهای قد برافراشته از عشق و ایمان بخدا همچنان در هور پا برجاست. صادق ابتکارات جالبی را در جنگ انجام داد که بعنوان مثال میتوان از ساخت دوبه ای یاد کرد که برای حمل بار و مهمات در هور از آن استفاده می شد. صادق پس از موفقیت در راه اندازی مقر نصب پلهای خیبری که بعداً بعلت شهادت یکی از بچه ها بنام مقر شهید عزیزی نام گرفت به کردستان رفت تا همراه با دوستانش مأموریت محوله از قرارگاه حمزه سیدالشهداء را انجام دهد در آنجا جهاد مسئول احداث یک جاده بطول بیست کیلومتر در منطقه کلاشین لولان بود که با کار شبانه روزی بچه ها در کمترین زمان ممکن احداث گردید. در عملیات قادر صادق مسئولیت مهندسی یکی از محورها بود صادق در زیر آتش سنگین دشمن برای انجام وظیفه اش سر از پا نمی شناخت در زیر آتش سنگین نیروهای تحت فرمانش را به خط اول و یا حتی جلوتر از خط اول میبرد و با ایثارگری هایش دوستانش انگشت حیرت و تحیر را بدندان میگرفتند. در آن عملیات صادق بهمراه دیگر دوستانش اعجاب فرماندهان مخصوصاً سرهنگ صیاد شیرازی و محسن رضایی را برانگیخت .