عشق سرخ در روز 23 مهرماه 64 در کربلای آبادان مشغول احداث سکوی تانک برای رزمندگان اسلام بود. صادق میدانست که لحظه موعود فرا رسیده، آگاه بود که روزهای هجران و فراقت بار آخر شده است و لحظاتی چند به وصل معشوق نمانده، ناگهان خمپاره ای از طرف مزدوران بعثی به محل کار او پرتاب شد صادق در این هنگام از هر لحظه شادمان تر و خندان تر بود چنان شاد و خوشحال که دوستانش را به تعجب وا داشته بود ناگهان ترکش خمپاره سینه اش را شکافت، صادق از سکوی تانک سرازیر شد و قدمی چند را دوان دوان طی نمود که ناگهان زانوانش سست گردید دو زانویش را بر زمین گذاشت و دستهایش را به آسمان بلند نمود و فریاد زد: " فزت ورب الکعبه" او میدانست که خدا عادل است و بالاخره مزد زحمات چندین ساله اش را میدهد، خون از سینه اش سرازیر شده بود در، این لحظه سرش بر روی زانوی یکی از همرزمانش قرار داشت و صادق آرام آرمیده بود و روح پاکش به ملکوت اعلی پرواز کرده بود. آری در این لحظه صادق مزد جهاد شهادت را دریافت نمود و به وصل جانان رسید و به جاودانگان تاریخ پیوست. صادق به آرزویش رسید اما جبهه یکی از نیروهای مخلص خود را از دست داد.  صادق را میتوان در جاده های پر پیچ و خم کردستان در دکل های برافراشته هور در دوبه های ساخته شده و تعمیری در خاکریزها و جاده های جبهه های جنوب و غرب و در سر تا سر سرزمین های آزاده شده از خون شهدا مشاهده نمود. صادق زنده است و در کنار ما منتظر است که ما در ادامه دادن راهش چکار میکنیم. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.