عدنان و علی آمریکایی (سرباز عراقی که لباس آمریکایی می پوشید و چهره شبیه به سربازان آمریکایی داشت و بسیار قوی و جثه ای بزرگ داشت و عدنان هم یک ورزشکار که زبان فارسی را کاملا بلد بود و بسیار جلاد بود)، دراردوگاه تکریت ۱۱، آسایشگاه به آسایشگاه دنبال محمد می گشتند. به آنها خبر داده بودند که محمد رضایی از نیروهای اطلاعات و عملیات تیپ ۲۱ امام رضا(ع) است. وقتی محمد را پیدا کردند علی آمریکایی که قدی بلند و درشت اندام داشت اندام کوچک و ضعیف محمد را که دید خشمگین تر شد چون با توجه به چیزهای که در مورد محمد شنیده بود انتظار داشت یک فرد قوی جثه و بلند قد پیدا کند نه یک نوجوان لاغر اندام …… هر روز می بردند و محمد را با انواع روشها شکنجه می کردند و می گفتند که چه کسانی با تو بودند؟ قرار بود چه کاری بکنید؟ برنامه های شما چه بود و…. با چوب کابل آبجوش برق و چسباندن اتوی داغ به بدنش ،کشیدن بر روی زمین با بدن لخت و زخمی بر روی خاک و خورده شیشه او را شکنجه می دادند ولی محمد آنقدر ایمانش قوی بود که بهترین راه را که صبر و تحمل بود در پیش گرفته بود تمام بدنش زخم و خون بود کسی با محمد صحبت نمی کرد تنها در آسایشگاه می نشست و محمد اجازه نمی داد کسی به او نزدیک شود محمد می ترسید که هر کس به او نزدیک شود عراقی ها فکر کنند او هم از همراهان او بوده و او را هم شکنجه کنند.