از روز حادثه بیش از 100 روز مفقود بودند. اواخر پاییز همان سال برای پیدا کردن پیکرشان باید یکی از اعضای خانواده برای انجام آزمایش DNA به عربستان میرفت. بالاخره به هر سختی بود دخترم زهرا به همراه همسر و عمویش برای یافتن خبری از پدر به عربستان رفتند. آنجا متوجه شدند که پیکر پدرش را دفن کردهاند. عکسی که دخترم از پدرش در عربستان فرستاده بود نشان میداد که ایشان در روز حادثه، در زیر فشار جمعیت و آفتاب به شهادت نرسیده بودند.
اگر در حادثه منا بوده چرا بررسیهای لازم در این خصوص صورت نگرفت تا ببینند چرا هیچ اثری از کبودی و ضربه و سوختگی در بدنشان نبود.
15 دی ماه روز آخری که دخترم برای پیداکردن پیکر پدرش در عربستان حضور داشت بین عربستان و ایران قطع رابطه شد و به خاطر دارم که دخترم پشت تلفن گریه میکرد و میگفت: مادر! نذر کنید خبری از بابا پیدا شود وگرنه تا فردا باید دست خالی به ایران برگردیم.
دخترم برای پیدا کردن پدرش خیلی بیقراری میکرد. دل یکی از عربها به حالش سوخته و گفته بود عکسی از پدرت به من نشان بده. بعد از دیدن عکس ایشان چند فایل را به دخترم نشان دادند که در یکی از فایل ها عکس پدرش را دیده بود. حاجیان زیر آفتاب سوخته و له شده بودند اما پیکر همسرم سالم مانده بود و مطمئنیم روز حادثه برایشان اتفاقی نیفتاده است.
ظاهراً سعودیها، شهدای منا را در قبرهای یک متر در دو متر سیمانی گذاشته بودند. این قبور درهای سیمانی هم داشته که حلقه فلزی به آن وصل بوده است و درهای سیمانی به راحتی برداشته میشده. آنها شهدا را در یک کاور گذاشته بودند و فقط کمی خاک روی کاورها ریخته بودند.