شهید جمهور از سال 92 در تب و تاب زیارت حج بود که یک فیش آزاد خریداری کرد و در بهمن سال 93 ثبت نام کرد . تشرفشان هم خیلی جالب بود انگار تقدیر بود که مشرف شود چون اسمشون دوتا مانده به آخر بود . قرار بود با هم برویم و پیشنهاد خود شهید بود که با هم برویم اما چون فاطمه بشری چند ماه بیشتر نداشت ، من از این سفر صرفنظر کردم و شهید تنها به این سفر رفت. نگرانی شهید این بود که می گفت امسال اگر من نروم ممکن رابطه سیاسی ایران و عربستان جوری بشود که عربستان دیگر زوار ایرانی را نپذیرد و من دیگر نتوانم بروم و من مستطیع هستم و حج بر من واجب است. همسر من به لحاظ اعتقادی بسیار معتقد بود. کسی که به لحاظ زندگی در رفاه باشد و سفر حج ظلمی در حق خانواده نشود، باید برود پس مستطیع بود و باید می رفت. از اول ذیقعده روزه بود و چهل روز، روزه گرفته بودد و تلاششون هم این بود که اول به مکه و بعد مدینه برود. حول و حوش 23 شهریور قرار بود که برود که تغییر کرد و قرار شد 13 شهریور برود. یک حس غریب به هر دوی ما انتقال پیدا کرده بود و من می گفتم چرا اینقدر زود مگه قرار نبود بیست و سوم باشه و اول مکه بروید و بعد مدینه ؟!