"آخرین تماس"
روز قبل عملیات سجاد زنگ زد. ما بودیم روستای پدر سیدسجاد..
تازه رسیده بودیم که تلفن خونه زنگ خورد ، پسرم گوشی رو برداشت ، تو حیاط بودم صدام زد که مامان بیا سجاد پشت خطه..
فورا اومدم بالا .احوال خانواده رو پرسید، گفتم :
روستا بودیم..
حال پدربزرگ و مادربزرگ رو پرسید
گفتم: کی میای ؟
با خنده گفت: مامان ما تازه اومدیم..
زنگ زدم که بگم فردا می خوایم بریم جایی،
شاید نتونم زنگ بزنم ؛ شما یه وقت ناراحت نشی ازمن...