معراج شهدا. خيلي حالم بد بود و اصلاً متوجه اطرافم نبودم. نمي‌دانم چطور آن لحظات برايم گذشت. خيلي لحظات سختي بود. وقتي رسيديم به معراج كمي معطل شديم تا او را آوردند. هنگام ورود من از بالاي سرش وارد شدم. چيزي از جسمش نمانده بود. اگر نمي‌گفتند او روح‌الله است نمي‌شناختمش. فقط سرش را به من نشان دادند. ولي با همه اين جراحات من به جز زيبايي چيزي نديدم. صورت روح‌الله به من آرامش داد و از اضطراب‌ها و پريشاني‌هايم كم شد.