او داوطلبانه عازم جبهه هاي جنگ شد بعد از آموزش در ساري و تهران از آنجا به کردستان رفت او به پدر و ماردر و خانواده احترام فوق العاده اي داشت به بيگانگان کمک مي کرد واز هيچ کاري ابا نداشت او در بوحه انقلاب اسلامي به طور معجزه آسايي چندبار ازمرگ نجات پيداکرد او بادرد و رنج زندگي کرد و هرگز خم به ابرو نمي آورد
او مدتي درکردستان وسپس مدتي درجبهه هاي جنوب خدمت کرد ، خواب امامان راديده بود وبعدازآن خواب بود که مي گفت من شهيد مي شوم به آرزوی خود خواهم رسيد و
چنين شد اودر15دي ماه 1360هدف يکي ازخمپاره هاي فرانسوي قرارگرفت وباعده اي ازدوستان با وفايش به شهادت رسيد وباخون پاکشان دفترزندگيشان بسته شد وبه سوي يگانه معبود خود رفت او با اينکه درد و گلوچرک شده بود روزه مي گرفت وفرايض ديني رادر بدترين شرايط جبهه وجنگ انجام مي داد.