هیچ‌وقت کسی نمی‌‌بیند مش عبدالحسین پولی را که از مشتری‌هایش می‌‌گیرد، بشمارد. پول را که می‌گیرد، بدون اینکه حتی نگاهش کند، می‌اندازد توی دخل. این عادت همیشگی‌اش است. سنگ ترازو اگر مشتری مبلغ ناچیزی گوشت بخواهد، مش عبدالحسین دریغ نمی‌کند. می‌گوید: «برای هر مقدار پول، سنگ ترازویی هست» و البته همه می‌دانند که او همیشه بیشتر از حق مشتری گوشت می‌گذارد توی ترازو. اصلاً گاهی اوقات که مشتری را می‌شناسد، نمی‌گذارد مشتری مبلغی را که گوشت می‌خواهد به زبان بیاورد. مقداری گوشت می‌پیچد توی کاغذ و می‌دهد دستش. وَأَمَّا السَّائِلَ… مشتری‌هایش را می‌شناسد. آنهایی که وضع مادی خوبی ندارند یا حدس می‌زند که نیازمند باشند یا اینکه عائله سنگینی دارند را دو برابر پولشان گوشت می‌دهد. اصلاً گوشت را نمی‌گذارد توی ترازو که طرف متوجه بشود داستان چیست. گاهی اوقات برای اینکه بقیه مشتری‌ها متوجه نشوند، وانمود می‌کند که پول گرفته است. گاهی هم پول را می‌گیرد و کنار گوشت، توی روزنامه، دوباره برمیگرداند به مشتری. گاهی هم پول را می‌گیرد و دستش را می‌برد سمت دخل و دوباره‌‌ همان پول را می‌‌دهد دست مشتری و می‌گوید: «بفرما. مابقی پولت را بگیر». می‌‌خواهد عزت نفس مشتری‌های نیازمندش را نشکند. مش ‌عبدالحسین سال‌های سال اینگونه رفتار کرده است.