ماجرای آخرین «سلام» شهید حسن باقری
سردار صفاری میگوید: روز هشتم بهمن ماه سال ۱۳۶۱ قرار بود که جمعی از فرماندهان با امام خمینی (ره) دیدار داشته باشند، اما از آنجایی که شناسایی محور فکه به پایان نرسیده بود، شهید باقری از محسن رضایی اجازه خواست تا برای تکمیل شناسایی جهت عملیات والفجر مقدماتی در منطقه بماند.
صبح روز بعد به سمت منطقه مورد نظر رفتیم.
دیدگاهی که در بالای تپهای قرار داشت و برای ارتش بود، رفتیم؛ در آنجا شش نفر بودیم که شهید باقری کالک و نقشهها را روی زمین پهن کرد و درباره هر کدام از مواضع دشمن سوالاتی میکرد و روی نقشه علامت میزد. در این هنگام عراقیها خمپارههای کور میزدند، اما یکی از خمپارهها به زیر تپهای که ما مستقر بودیم اصابت کرد
گلوله خمپاره به جلوی سنگری که بودیم اصابت کرد و انفجارش باعث شد که همه جا سیاه و خاکآلود شود و هنگامی که به خودم آمدم متوجه شدم، پرده گوش من آسیب دیده و جسم سنگینی هم روی سینه من است.
در آن لحظه اولین صدایی که شنیدم صدای «یا صاحبالزمان ( عج )» مجید بقایی بود. وی بر اثر ترکش خمپارهای که به پایش اصابت کرده بود مجروح شده و به روی من افتاده بود؛ البته همه ما در آنجا ترکش خورده بودیم، اما مجروحیت من کمتر بود.
👈در آنجا دیدم حسن باقری در حالت نشسته دست بر سینه دارد و به امام حسین ( ع) سلام میدهد.
برای سرعت عمل در انتقال مجروحها آنها را داخل جیپ فرماندهی گذاشتیم که حین انتقال به عقب مجید بقایی در داخل جیپ و «حسن» هم در اتاق عمل به شهادت رسید.