كودكى فعّال بود. دورهى ابتدايى را در سال 1348 آغاز كرد و در جبهه درسش را ادامه داد. زمانى كه پدرش در مدرسه براى او خوراكى مى برد، بسيار ناراحت مى شد.
با نوه هاى آقایان سبزوارى و خامنه اى فوتبال بازى مى كردند، با افراد ثروتمند ارتباط نداشت. با افراد با ايمان و با تقوا رابطه داشت و بسيار صبور بود.
قبل از انقلاب با تعطيل كردن مدرسه، در زيرزمينى موادّ منفجره درست مى كرد و به دوستانش مى داد. اعلاميّه پخش مى كرد. والدينش مى گويند: «ما از طريق پسرم با انقلاب آشنا شديم.»
همچنين مى گويند: «ما راديو و تلويزيون نداشتيم. به خانه اقوام كه تلويزيون داشتند مى رفتيم و فيلم نگاه مى كرديم. شهيد به ما مى گفت: اين فيلم ها را نگاه نکنید. ما را بسيار نصيحت مى كرد.»
در راهپيمايى ها شركت مى كرد. در مدرسه مسئول توزيع شير و كيك بود. با بچّه هاى ديگر شيرها را داخل جوى ها مى ريختند و بر روى ديوارها شعار مى نوشت.
در تظاهرات «يكشنبه خونين» در صف جلو تظاهر كنندگان بود كه عكسش در روزنامه چاپ شده بود.
در روز «يكشنبه خونين» با موادّ منفجره به اتفّاق مردم، فروشگاه ارتش را آتش زدند كه در همان درگيرى زخمى شده بود. بعد از پيروزى انقلاب در خيابان ها كشيك مى داد. جذب بسيج شد، به مسجد مى رفت و فعّاليّت مى كرد. محمّد على پليان به منظور حفظ و تداوم انقلاب وارد بسيج شد. سربازى را در سپاه خدمت كرد.