از آنجایی که در مسیر انقلاب زندگی و آزمایش های الهی قدم بر می داشت. تقدیر برایش آزمایش سختی را در نظرگرفت و با یک ازدواج ناخواسته و نا به هنگام در کورۀ امتحان الهی قرار گرفت. اواخر سال تحصیلی 54 ـ 55 با این که سال تحصیلی را به پایان نبرده بود. عازم کشور آلمان شد. در حالی که در فرودگاه اشک می ریخت و تقاضای ماندن داشت؛ ولی این تصمیمی بود که خانواده برایش گرفته بودند و شاید مسیر سرنوشت اینطور برایش رقم خورده بود. چرا که خداوند در قرآن می فرماید: «و چه بسا شما از چیزی کراهت دارید. در حالی که خیری در آن برای شما است.» بنا براین ناخواسته عازم سرزمینی شد که با او و هویت مذهبی اش بیگانه بود. در ایران خواهران و برادران کوچکش را از دیدن تلویزیون منع می کرد. و لی اکنون به جایی می رود که با فکر و ذهن و افکار مبارزه طلبانۀ او بسیار تضاد دارد. با این که می داند. این آرزوی بسیاری از دختران است. سفر به غرب، با همۀ امکانات زندگی رفاهی، آسایش، همسری ثروتمند. اما روح ناآرام او در پی این واژه ها نبود و اصلاً اقناع نمی شد. زیرا به چشمه حقیقتی متصل شده بود که آسایش را در پرتو مبارزه، فقر و ... لقاء الله می دید. نه چیز دیگر! هر دو هفته یک بار نامه هایش از آلمان برای مادر می رسید که حاکی از فشارهای روحی زیاد، ناهمگونی فرهنگ، ازدواجی ناموفق و اشک و آه و ناله بود. هر بار تقاضای کمک می کرد. تا اینکه تصمیم به یک حرکت نوین، یک آغازو یک انقلاب درونی گرفت. هنوز چند ماهی نگذشته بود که با دوستانش تماس گرفت وگفت: «از آنجا که راضی به این ازدواج نبودم. فتوای فسخ ازدواج توسط یکی از علماء صادر شد. پس از آن از طرف دوستان پیکی برایش فرستاده شد. پیک به او دستورالعمل رفتن به لبنان و پیوستن به مبارزین فلسطینی را داد و او اجرا کرد. سپس بعد از فلسطین عازم لبنان شد. در لبنان یک دوره آموزش نظامی دید و سپس در سال 1356 به ایران برگشت و دیگر نزد خانواده اش نرفت. در یکی از خانه هایی که پایگاهی برای عوامل انقلابی محسوب می شد. مستقر شد و در آنجا فعالیّت های خود را آغاز کرد. شرکت در جلسات مذهبی، سخنرانی، توزیع نوارها و کتب و اطلاعیه های امام در شهرهای اصفهان، قم، تهران و تشکیل کلاس های رزمی(تکواندو)از جمله فعالیت های مبارزاتی او بود