رحیم سه درخواست از من داشت، اول این‌که اگر با لباس رزم، خارج از میدان جنگ و در منزل از دنیا رفت، این موضوع را به کسی بازگو نکنم؛ زیرا او خجالت می‌کشید که لباس مقدس سپاه بر تن داشته و در میدان جنگ به شهادت نرسد. دوم این‌که اگر خبر شهادتش را شنیدم، دستانم را به آسمان بلند کرده و از ته دل شاکر خداوند باشم که همسرم را به آرزویش رسانده است. و سوم این‌که هنگام غسل و کفن، چند بیت شعری با مضمون ایثارگری در گوشش زمزمه کند. وی اعلام خبر شهادت همسرش را بسیار غیر منتظره توصیف کرد و گفت: در مراسم ختمی که به مناسبت فوت اقوام شهید برپا بود، من متوجه رفتارهای عجیب و ناراحتی‌های آشنایان شدم؛ اما دلیل این برخوردها را نمی‌دانستم. بعد از ساعتی با ورود دوستان و اهالی محله همسرم از شمال کشور، متوجه بی‌قراری از سوی آن‌ها شدم. در آن‌ لحظه بود که دلم لرزید و از شهادت همسرم مطلع شدم. وی از دیدار آخر با همسر شهیدش در حالی که لباس آخرت بر تن داشت سخن گفت: هنگامی که همسرم را برای خداحافظی آخر در آغوش گرفتم و از درد خود برایش زمزمه می‌کردم؛ ناخودآگاه ابیاتی که او به من سفارش کرده بود بر زبانم جاری شد. صورتم را به صورتش چسبانده و اشعار را در گوشش زمزمه کردم و این‌گونه حال و هوای جمعیت دگرگون شد. همسر شهید حقیری ادامه داد: خداوند را به جهت توفیقی که نصیبم کرد شاکرم. این باعث افتخار من است که در رکاب همسری بودم که مردانه در راه ولایت، وطن و ناموس جنگید و من همچنان حضور او را در خانه حس می‌کنم. و این‌گونه بود که عبدالرحیم حقیری در نهم اردیبهشت‌ماه سال ۶۸، در اهواز به شهادت رسید.