شهيد حاج محمد جواد در سن پانزده سالگي مدرسه را رها کرد و از طريق بسيج به کردستان رفت و با وجود نوجواني از هوش و شهامت او استفاده هاي شاياني شده بود.ديگر از جبهه مراجعت نکرد و به خدمت سپاه در آمد و به خوزستان اعزام شد خيلي کم مرخصي مي آمد عاشق جبهه و انقلاب بود در تنگه چزابه چندين ترکش به بدنش اصابت کرده بود و تير به دهانش خورده بود و فک او شکسته بود به طوري که پس از عمل جراحي دهان و دندان هايش را قفل کرده بودند و مدت چهل روز فقط مايعات از لابلاي دندان هايش غورت مي داد ولي هميشه خندان روي بود. با اين که برادرش جلو چشمش به شهادت رسيده بود چنان روحيه اي داشت که قابل توصيف نيست،وقتي که از بيمارستان آمده بود و هنوز دندان هايش قفل بود،جناب آقاي امام جمعه آباده براي ديدن و گفتن تبريک و تسليت برادرش آمده بودند فرمودند:حال که برادرت شهيد شده و پدرت هم در جبهه است تو هم معلولي در همين سپاه آباده خدمت کن و سرپرستي خانواده و مادرت را هم بنما. او در جواب گفت:تخصص من در اهواز است و باز به جبهه رفت و سرانجام در تاريخ 14/5/1365 در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسيد.