اخلاقش خیلی خوب بود. حوصله هیچکس با وجود و حضور جعفر سر نمی‌رفت بس که شوخ بود. از اسراف بیزار بود و می‌گفت هر دانه برنجی «قل هوالله» دارد باید جمع شود. در خوابم که می‌آید با طنز خاصی حضور پیدا می‌کند مثلاً یکبار آمد به خوابم گفت: مادر بس است برایم آنقدر شیرینی آوردی کمی تنقلات برایم بیاور. خیلی شوخ بود و به همین دلیل اوایل که زیاد گریه می‌کردم در خوابم ناراحت ظهور پیدا می‌کرد.هیچ وقت گریه نمی‌کنم گریه کنم فوری به خوابم می‌آید.