مرحله دوم عملیات بیت المقدس است. نیروهای گردان بلال موفق شده اند با پشت سر گذاشتن دژ مرزی، وارد خاک عراق شوند؛ درگیری روی دژ مرزی عراق ادامه دارد؛ دشمن تلاش می کند با پاتک سنگین خود بچه ها را عقب براند. تانک های تی ٧٢ عراق، از گوشه ی جاده، به دلیل عمل نکردن یگان مجاور، بچه ها را دور می زنند و به وسیله انواع سلاح ها و تیربارهای سنگین و گلوله های مستقیم تانک، نیروها را هدف قرار می دهند. این وسط بچه ها سنگر و جان پناهی ندارند و آنقدر گلوله های تانک در گوشه و کنار شان منفجر می شود که منطقه از شدت دود و خاک و غبار تیره و تار می شود. کار به جایی می رسد که دشمن برای هر نفر یک گلوله ی تانک شلیک می کند؛ بعضی از بچه ها به وسیله اصابت گلوله مستقیم تانک به شهادت می رسند و چیزی از پیکرشان یا باقی نمی ماند و یا باقی مانده ی پیکر قابل شناسایی نیست. در آن شرایط بچه ها مجبور می شوند که یک خاکریز برگردند عقب. غروب می شود، اما خبری از «عبدالحسین» نیست. شب بچه ­ها دوباره برای بازپس گیری مواضع قبلی و شناسایی و انتقال پیکر شهدا می روند ، اما تنها نشانه ای که از عبدالحسین پیدا می شود، فقط یک کلاه نیم سوخته است.