عبدالحسین در وصیت نامه اش می نویسد :« خانواده ی عزیزم! اگر در جبهه شهید شدم، جسم مرا بدون غسل و کفن و با همان لباس هایم به خاک بسپارید » و با بقیه ی رفقایش در «ستاد ذخیره سپاه» دزفول، راهی می شود برای عملیات بیت المقدس.
هوا گرم است و قبل از عملیات، تعدادی از بچه های ذخیره سپاه، می روند و کلاه های پارچه ای تهیه می کنند و مشخصاتشان را زیر لبه های کلاه می نویسند. یکی شان با خنده می گوید :«اگر طوری شهید شدیم که چیزی از بدنمان باقی نماند، از روی مشخصات زیر کلاه ، شناساییمان می کنند» و بقیه هم می زنند زیر خنده!