آسیه ایمان راسخی در برابر خداوند پیدا کرده بودند که هیچ وقت تحت خدشه قرار نگرفت، حتی در سخت ترین شرایط و زیر شکنجه های فرعون. هنگامى كه حادثه دلخراش همسر و بچه هاى حزبيل به وقوع پيوست ، خداوند عروج عارفانه آن زن پارسا و قهرمان را به ديد آسيه گذاشت و ايمان آسيه (علیها السلام)  از آن صحنه ، قوى تر شد. وى پـس از آن مـاجـر، در عالمى از نيايش و رازونياز با خداى خود بود كه فرعون بر او وارد شد و ايمان مخفى آسيه بر طاغوت زمان آشكارشد. آسـيـه در آن روز، مـهر سكوت را شكست، در مقابل فرعون ايستاد و با كمال قاطعيت گفت : اى فرعون ! تـا بـه كـى در خـواب غـفـلـت فـرو رفته اى و مى خواهى بندگان خاص خداوند را در ميان آتش بسوزانى ؟ نمى دانى كه همسر حزبيل در چه جايگاهى واردشد! فرعون گفت : مگر تو هم در مورد خدايى من شك دارى؟ آسيه گفت : مگر من به خدايى تو اعتقاد داشتم ؟ 👈از روزى كه موسى (علیه السلام ) را از رود نيل گرفتم به پيامبرى او معتقدشدم ! فرعون ابتدا سعى كرد او را با زبان خوش گمراه سازد، ولى نتيجه اى نگرفت ، پس با ارعاب و تهديد وارد شد و با خشم فريادزد: اى آسيه ! تو را به گونه اى بكشم كه هيچ كس را تا به حال آن گونه نكشته ام ! سـپـس مـادر آسـيه را احضار و به او گوشزد كرد: دخترت مانند آن زن آرايشگر (همسر حزبيل ) ديوانه شده است ، يا بايد به پروردگار موسى كافرشود و يا دستور مى دهم كه او را بكشند. مادر آسيه دخترش را به گوشه اى برد و به همراهى با فرعون ترغيب كرد. آسيه گفت : هرگز به خداى موسى كافر نخواهم شد.