فعالیت های بعد از انقلابش در زندان سپاه پاسداران متمرکز شده بود. روی زندانی های که تا چند وقت پیش مخل امنیت بودند، الان طعم امنیت را با وجود محمود خوب احساس می کنند. به اعدام محکوم شده بود. در حمله به مسجد یک نفر را شهید کرده بود. خیلی می ترسید. گریه می کرد و به همه التماس می کرد. لب هایش می لرزید و آرام و قرار نداشت. قضیه را به محمود گفتیم. رفت پیشش و گفت به خدا توکل کن. همه کارها درست میشه. از امشب دعای کمیل بخون و ذکر “لا حول ولا قوة الا بالله” بگو. درست می شه. دیگر نمی ترسید می گفت: من تسلیم شده ام. اگر اعدامم کنند، ترسی ندارم. دست آخر خانواده شهید رضایت دادند و اعدام نشد.