کارمند شرکت مخابرات بود، سال ۱۳۶۵ ازدواج کرد و باز هیچ‌کدام از این موارد نتوانست بین او و جبهه فاصله بیندازد. همرزمانش تعریف می‌کنند دو ویژگی را همیشه داشت: یکی با وضو بودن و دیگری عطر زدن. به همه سفارش می‌کرد عطر بزنند. می‌گفت: «توی یکی از این چادر‌ها ممکنه امام زمان (عج) رو ببینین، بهتره با بوی خوش ایشون رو ملاقات کنین.» به گفته‌اش یقین داشت. خیلی از رزمندگان با ناباوری نگاهش می‌کردند. طولی نکشید که آن‌ها هم به گفته‌اش یقین پیدا کردند.  حالت‌های معنوی کاظم بین تمام نیرو‌ها زبانزد بود. معمولاً تا نماز نمی‌خواند غذا نمی‌خورد. به رزمندگان سفارش می‌کرد برای گرفتن هر حاجتی نماز بخوانند و خودش هم همین کار را انجام می‌داد. هنگام نماز سعی می‌کرد چفیه‌اش را بر گردنش بیندازد و بعد از نماز هم آن را بر سرش می‌انداخت و تا مدت‌ها در سجده بود و وقتی سر از سجده بر می‌داشت، چشمانش از شدت گریه سرخ می‌شد.