دوستان با حالتهای معنوی کاظم آشنا بودند. حالتهای او در روز شهادتش بیش از هر روز دیگری بود. حسن عزالدین با یادآوری خاطره آن روز میگوید: «صورتش خیس شده بود. صدای گریهاش حسینیه را پر کرده بود. همیشه دیرتر از همه بچهها از حسینیه بیرون میآمد. میدانستیم قنوت و سجدههای طولانی دارد، اما این بار فرق میکرد. انگار در حال و هوای دیگری بود و هیچ کدام از ما را نمیدید. در مسیر هم که باید پیاده تا منطقه گردهرش میرفتیم، ذکر میگفت و گریه میکرد. نزدیکیهای خط مستقر شدیم. خمپارهای نزدیک سنگر ما به زمین خورد. ترکشش پایم را زخمی کرد. پس از چند روز، روی تخت بیمارستان فهمیدم همان خمپاره کاظم را از جمعمان گرفت.»
شهید کاظم عاملو در هفتم اسفند ۱۳۶۶ در ۲۲ سالگی در ماووت عراق رخت شهادت را بر تن کرد و خالصانه به سوی معبود پر کشید. برادر شهید احوالات برادرش در آن روزها را چنین بیان میکند: «خبر شهادتش را که شنیدم، برایم غیرمنتظره نبود. چند ماهی رفتار و گفتارش به کلی تغییر کرده و بیشتر در خودش بود. به اتاق میرفت و در را میبست. نوحه میخواند و سینه میزد. گاهی هم صدایش را ضبط میکرد. این آخرها حرفهایش همه درست در میآمد.»