وقتی خبر نبش قبر حجر بن عدی در سوریه توسط تکفیریهای داعش را شنید، بسیار برآشفته شد و آرام و قرار نداشت. با این وجود زمانی که مطمئن شد رهبر انقلاب از حضور مدافعان حرم در میدان نبرد راضی است، عزمش را بیش از پیش جزم کرد که از طریق سپاه قدس به سوریه و عراق برود. به من اصرار میکرد پا در میانی کنم. وقتی از طریق واسطه پیگیر شدم، حاج قاسم گفت: «ما نیرو زیاد داریم.» اما آقا مرتضی میدید که نیروها از جاهای مختلف میروند.
باز پیش من آمد. گفتم: باباجان! باید یک کاری انجام دهی که حاج قاسم دوست دارد. گفت: چه کار کنم؟ گفتم: برو از دوستانت بپرس. برای همین غواصی، پاراگلایدر و راپل را در جنوب یاد گرفت. حتی تیراندازی را هم عالی یاد گرفت. به گونهای که استادش به او گفته بود دیگر با تیراندازی میتوانی نقاشی بکشی. بعد از این آموزشها باز شانسش را برای اعزام امتحان کرد، اما گویا به در بسته میخورد.