صبح كه بچه‌ها براي فيلمبرداري و گرفتن عكس قبل از عمليات رفته بودند، شهيد شريف را شناخته بودند. يوسف خود را پنهان مي‌كرد تا كسي نتواند از او تصويربرداری كند، مي‌خواست گمنام باشد. بارها به حاج قاسم گفته بود كه: «دوست دارم شهادتم در حالی باشد كه در سجده هستم.» يكی از دوستان می‌گفت: «در حال عكس گرفتن بودم كه ديدم يك نفر به حالت سجده پيشانی به خاك گذاشته است فكر كردم نماز مي‌خواند، اما ديدم هوا كاملاً روشن است و وقت نماز گذشته، همه تجهيزات نظامي را هم با خودش داشت. جلو رفتم تا عكسي در همين حالت از او بگيرم دستم را روي كتف او گذاشتم، به پهلو افتاد. ديدم گلوله‌اي از پشت به او اصابت كرده و به قلبش رسيده، آرام بود انگار ديگر در اين دنيا كاری نداشت. صورتش را كه ديدم زانوهايم سست شد. به زمين نشستم، با خود گفتم اين كه يوسف شريف است.» (راوی دوست شهید)