مداح جوان و دوست محبوب بچه‌های محله بلوار فردوس پایتخت، آنقدر برای رفقایش عزیز است که بچه‌ها هربار با رفتنش حسابی به هم می‌ریزند.‌ عباس می‌گوید:« وقتی زنگ می‌زد؛ دوست نداشتم از ناراحتی رفتنش بگویم. اما ناراحت بودم. آخرین باری که رفت برعکس دفعات قبل توصیه‌هایش خیلی کلی بود. مدام توصیه می‌کرد حواستان به هیئت باشد که مبادا پرچمش پایین بیاید. آنقدر رفتنش برایمان سخت بود که خودم خواب معراج شهدا آمدنش را دیدم. در معراج مدام حسین را صدا می‌زدم و قسم می‌دادم تا اینکه چشم‌هایش را باز کرد.»