شهادت 👇👇 عملیات والفجر۸ برنامه ریزی شده بود، قبل از عملیات برای بچه ها سخنرانی کرد: برادران توجه داشته باشید که در این عملیات باید با نهایت کوشش تا سرحد شهادت بجنگیم... من در عملیات های گسترده ای شرکت کرده ام ولی اکنون احساس آرامش عجیبی دارم و یقین دارم پیروزی از آن ماست. روز چهارم عملیات والفجر۸ بود و تنور عملیات حسابی داغ شده بود ، همین که متوجه شد ظهر شده رو به بچه ها کرد و گفت:وقت نماز است ، یکی یکی نمازتان را بخوانید و از نماز غافل نشوید. انگار نمی خواست بچه ها نماز نخوانده شهید شوند. آتش توپخانه دشمن شدید شده بود و ادامه پاتک در دشت سمت راست جاده فاو- بصره برای تصرف سه راه و قرارگاه ها و حاشیه جاده شنی آغاز شده بود . قرار شد بچه های گردان یک کیلومتر عقب نشینی کنند، حملات شیمیایی و بمباران های دشمن بسیار شدید بود،حاج علی که مسئولیت محوررا بر عهده داشت با کمک فرمانده گردان حضرت ابوالفضل(ع)به نیروها برای استقرار در موقعیت جدید کمک می کرد،او می خواست با خاطری جمع تا آخرین نفرات را به عقب برگرداند، همه جا راسرکشی کرد تا مطمئن شود کسی جانمانده است، لحظاتی بعد تانک های دشمن آخرین نفری که قصد عقب نشینی از خط را داشت مورد هدف قرار دادند. او مردانه ایستاد،مشقت ها را تحمل کرد و روح وجسم خود را نثار دوست کرد وبه آرامش ابدی وقرب الهی رسید. حاج حسین می گفت: حسین خرازی بدون قوچانی حسین خرازی نیست، از وقتی علی رفته است ماندن برای من خیلی سخت است. فرازی از وصیت نامه شهید: بعضی وقت ها انسان خود را در راهی می بیند که در آن راه یا باید کشته شدن در راه خدا را انتخاب کند یا سر تعظیم در برابر غیر خدا فرود آورد. مردان خدا اولین راه را انتخاب می کنند.