چند ماه بعد دوباره عمو حسین خواب می بیند اما این بار شهید سید حسین حسینی به حالت گلایه به خواب عمو حسین می آید و می گوید که چرا پیش عزت الله نمی آیی عمو هم در جوابش می گوید من نمی دانم که عزت الله کجاست .شهید حسینی هم در جواب عمو می گوید می خواهی تو را ببرم به جایی که عزت الله می باشد عمو هم استقبال می کند و در عالم رویا سر خاک فرزندش می رود که شهید حسینی بالای سکویی را اشاره می کند و می گوید عزت الله آنجاست.
عمو تعریف می کرد: به محض اینکه وارد گلزار شهدا شدم شروع به سلام گفتن کردم " اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا اَنْصارَ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ اَنْصارَ رَسُولِهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ اَنْصارَ عَلِىِّ بْنِ اَبیطالِبٍ اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ اَنْصارَ فاطِمَةَ " به اینجا که رسیدم از خواب بیدار شدم و بدنم شروع به لرزیدن کرد انگار مسیر طولانی را پیموده بودم.