ميثم، اواخر سال 59 هجري، خبر حرکت امام حسين(ع) بسوي مکه را شنيد. در همان سال، تصميم گرفت به قصد حج عمره به مکه رود اما در مکه موفق به ديدار امام حسين(ع) نشد لذا پس از حج به مدينه رفت. در ديداري که با ام سلمه، همسر پيامبر(ص) داشت، خود را معرفي کرد. ام سلمه گفت: پيامبر، بارها تو را ياد ميکرد و در دل شب ها، سفارش تو را به علي(ع) مينمود. اين سخن ام سلمه، نشانه عظمت ميثم در نظر رسول اکرم(ص) است که بارها و بارها درباره او با حضرت علي(ع) گفت وگو مي کرده است. ميثم در همين ديدار، از ام سلمه، حال حسين بن علي(ع) را جويا شد. ام سلمه گفت: به اطراف مدينه رفته است؛ حسين(ع) نيز همواره تو را ياد ميکند. ميثم گفت: من نيز همواره به ياد آن بزرگوار هستم. امروز موفق به ديدار او نشدم. به او بگو که دوست داشتم بر او سلام گويم. من بر ميگردم و به خواست خدا او را نزد پروردگار، ملاقات خواهم کرد. منظور ميثم از بيان اين سخن، اشاره به شهادت قريب الوقوع امام حسين(ع) بود که پيش از آن خبر وقوع قطعي آن را از علي(ع) شنيده بود. آن گاه ام سلمه با عطري محاسن ميثم را معطر ساخت. در اين هنگام ميثم به او رو کرد و گفت: بزودي محاسنم از خونم، رنگين خواهد شد. ام سلمه پرسيد: چه کسي اين خبر را به تو داده است؟ ميثم پاسخ داد: مولا و سرور من! ام سلمه در حالي که از اندوه، بغض گلويش را گرفته بود، گريست و گفت: علي(ع) فقط مولاي تو نيست بلکه سرور من و سالار همه مسلمانان است. ميثم از سفر حج به کوفه برگشت که عبيدالله، حاکم کوفه و پسر "زياد بن ابيه" و "مرجانه" (زن زناکار معروف عرب)، دستور دستگيري او را پيش از رسيدن به شهر، صادر کرد. اين در حالي بود که مسلم بن عقيل در کوفه به شهادت رسيده و تشنج و اضطراب، کوفه را فراگرفته بود و شيعيان سرشناس و چهره هاي برجسته هوادار اهلبيت، تحت تعقيب يا در زندان بودند و زمينه براي اعتراضها و شورشها فراهم بود.