در بار خلیفه به تدریج شهرت ابن سکیت به دربار رسید. بنابراین، وقتی به سامرا رفت، مورد توجه عبدالله بن یحیی بن خاقان، وزیر متوکل،قرار گرفت. عبدالله بن یحیی، متوکل را از مقام علمی «ابن سکیت » آگاه ساخت. خلیفه از او خواست تا فرزندانش معتز و موید را به شاگردی قبول کند و به آنها دانش آموزد. ابن سکیت که در پذیرش این پیشنهاد تردید داشت. با برخی ازشخصیتهای آن زمان مشورت کرد و در نهایت پذیرفت . روزی متوکل وارد کلاس فرزندانش شده،تا از وضعیت تحصیل آنها آگاه شود . متوکل به ابن سکیت گفت: بگو بدانم آیا فرزندان مرا بیشتر دوست داری یا فرزندان علی بن ابی طالب حسن و حسین را؟ 👇👇👇 ابن سکیت از این سخن گستاخانه سخت عصبانی شده، گفت: به خدای علی اعلی سوگند، رتبه و مقام کمترین غلامان آن حضرت که قنبرحبشی است. از تو و فرزندانت بسی بالاتر و عظیم تر است. این عقیده با وجودم آمیخته و از من جدا نمی شود. ☝️☝️☝️ متوکل که انتظار چنین صراحتی را نداشت. خشمگین شد و به غلامانش دستور داد زبان استاد را از پشت سرش بیرون آورند. غلامان ترک، زبان او را از پشت گردنش بیرون کشیدند و بریدند و شکمش را زیر پاهای خود له کردند و بعد بدن نیمه جان او را به منزلش بردند و او در پنجم ماه رجب سال 243 درگذشت.